خوب اولش اینقدرا هم راه سخت به نظر نمیومد ، نمی دونم شاید به خاطر بی تجربگی بود شایدم به خاطر عدم شناخت کامل مسشر شاید هم به خاطر بی برنامگی و نداشتن نقشه بود ، اما کمکم که جلو رفتم هم دیدم راه سخت تر از اون چیزیه که اولش به نظر می رسید و هم خوبیش این بود که نسبت به راه شناخت پیدا کردم و هم یه تیکه های از نقشه ی راه رو اما بازم هرچی جلوتر رفتم بازم راه سختر شد و هم مشکلات تازه ای بهش اضافه شد اما من عزمم بیشتر جزم شد و اینکه بیشتر به تصمیم خودم مصمم شدم ، پس مطمئن باش که تا آخر راه رو می رم و توهم چه بخوای چه نخوای باید با من بیای چون تو هم این راه رو مثل من انتخاب کردی . می دونی چی منو مصمم به تصمیمم می کنه ؟ اینکه وقتی به مقصد برسیم می شینیم و از مقصدمون لدت می بریم و به مشکلاتی که پشت سر گذاشتیم فکر می کنیم و اونا رو به سخره می گیریم . پس یادت نره این حرفامو هیچ وقت . مطمئن باش که همه ی این مشکلات یه روز تموم میشه